پسری با کفشهای جردن

نوشته های قدیمی کیان...

پسری با کفشهای جردن

نوشته های قدیمی کیان...

بیل گیتس مرد اول جهان

1 - بیل گیتس در هر ثانیه 250 دلار آمریکا درامد داره، یعنی 20 میلیون دلار در روز و 8/7 میلیارد دلار در سال!
2 – اگر 1000 دلار از دست وی بر زمین بیوفته به خودش این دردسر رو نمیده که برش داره، چون در 4 ثانیه ای که برداشتنش طول میکشه، این پول عایدش شده!
3 – آمریکا در حدود 62/5 هزار میلیارد دلار بدهی داره و بیل گیتس به تنهایی میتونه ظرف 10 سال تمام بدهی آمریکا را بازپرداخت کنه!
4 – او میتونه نفری 15 دلار به همه جمعیت جهان بده و باز هم 5 میلیون دلار در جیبش باقی خواهد ماند!
5 – اگر مایکل جردن یعنی گرانترین ورزشکار آمریکایی هیچ غذا و آبی نخوره و همه 30 میلیون دلار درامد سالانه اش رو پس انداز کنه، 227 سال طول خواهد کشید تا به ثروتمندی بیل گیتس بشه!
6 – اگر بیل گیتس رو به صورت یک کشور تصور کنیم، 37 مین کشور ثروتمند جهان میشه! یا به تنهایی درامدی برابر سیزدهمین کمپانی عظیم آمریکایی خواهد داشت، حتی بیشتر از آی بی ام!
7 – اگر همه ثروت بیل گیتس رو تبدیل به یک دلاری کنیم ، میشه جاده ای از ماه تا زمین باهاش کشید که 14 بار رفته و برگشته! ولی ساخت این جاده، 1400 سال طول خواهد کشید و 713 بوئینگ 747 باید برای جابجایی این پول ها پرواز کنند.
8 – بیل گیتش امسال 40 ساله میشه. اگر فرض رو بر این بگیریم که هنوز 35 سال دیگه هم زنده خواهد بود، میتونه روزی 78/6 میلیون دلار خرج کنه قبل از اینکه به بهشت بره!

و اما!!! اگر کاربران ویندوزهای مایکروسافت بتونن بابت هرباری که کامپیوترشون هنگ میکنه، یک دلار از بیل گیتس خسارت بگیرن، وی تنها در 3 سال ورشکست خواهد شد!!
***
مرسی پریا

ماجراهای من و مدرسه « قسمت ۲ »

کلاس دوم راهنمایی که بودم یه مدسه داشتیم که به اندازه ی ایران زمان کوروش بود . یه سرش میرفت چین یه سر دیگش تو ایتالیا و روم بود . خیلی بزرگ بود. من تو مدرسه ی تیهوشان یکی از شهرستان ها زندگی میکردم . ما برای کار بابم رفته بودیم اونجا . بابای منم که عاشق کارش بود بیخیال نمیشد که ما تهران خودمون باشیم.ما رو کشوند اونجا. من حدود ۱ سال بود اونجا بودم و اصلا با فرهنگ عقب افتاده ی اونجا اخت نبودم و هیچوقت نتونستم تو اون مدرسه که اسم هم تیزهوشان بود بازم یه آدم آپدیت شده و نتورکی وجود نداشت بر همین هم هیچ وقت یه دوست خوب و باهال نداشتم . هچ وقت هم درسم خیلی خوب نبود. متوسط نمره هام بین ۱۰ تا ۱۶ بود. و در تمام سال هم فقط یه ۲۰ داشتم . مدرسه فوق العاده ای بود واقعا هم معلم هاش و هم محیطش و امکاناتش که اصلا باور کردنی نبود برا همین هم خیلی سخت نرمه میاودیم.مثلا فیزیک ترم اول شدم ۱۱ اما معلممون بهم داد ۱۸ اونم به خاطر کار خوب و اخلاق  بچه مثبتی . مدرسه ی ما دیوار به دیوار مدرسه ی دخترونه تیزهوشان بود برا همین همیشه بچه ها میرفتن توپو مینداختن تو حیاط اونا . انقدر این کار تکرار میشد که دیگه سرایدار مدرسه ی دخترونه حاضر نبود توپو بندازه تو پسرونه ها برای همین بچه ها میپریدن تو حیاط اونا ۲ ساعت اونجا وای میسادن اونجا و تو کلاس های دخترونه رو نیگاه میکردند  . واسه این حرفا بچه بودیم اما خیلی هم از این کارا میکردیم . مدرسه ی ما هم چون نزدیک خونمون بود من یا با اسکیت برد میرفتم یا با دوچرخه و یا پیاده  . همیشه هم باید از جلوی در مدرسه دخترونه رد میشدم . البته هیچ کاریم نبود به اونجا تا اینکه یه روز واسه ی یه کار بابام رفته بودیم تو کوه صحرا و بابام هم یکی از دوستاش که اونم با بابام بود میاد و دخترش رو میاره . من تا اون موقع نمیدونستم که اونم دختر داره . اونا هم از تهران اومده بودن اونجا مثل ما . 
خلاصه تو همون گردش که واسه کار و اینچیزا بود من با دختر دوست بابام آشنا شدم. جالب این بود که اونم تو مدرسه ی دیوار به دیوار مدرسه ی ما درس میخوند یعنی مدرسه ی دخترونه ی تیزهوشان . همیشه هم درسش ۲۰ بود . اونم هم سال من بود یعنی تو یه پایه درس میخوندیم . اون همیشه درسش میشد ۲۰ من همیشه درسم میشم ۱۰ تا ۱۶ .
هر روز هم تا یه جایی به هم از مدرسه میرفتیم خونه . یعنی راه خونمون تقریبا تو یه مسیر بود . انقدر همدیگر رو میدیدیم که خیلی خودمونی شده بودیم تا اینکه یه روز صبح که میرم مدرسه. مدیرمون منو صدا میکنه تو دفترش و باهام شروع میکنه حرف زندن . اون مدرسه هم خیلی سخت گیر بودن یعنی تا کوچکترین حرکت اشتباهی انجام میدادی تمام مدرسه بر علیت و حسابی از نظر روحی تضعیف میشدی . من هم همینطور . ماجرا این بود که مدیر مدرسه ی دخترونه من و اون رو با هم دیده بود و رفت به مدیرمون گفت . مدیر ما هم ول نمیکرد انقدر اذیت کرده بود که من وقتی رسیدم خونه دیوونه شده بودم . واقعا انگار منو تحت شکنجه ی روانی قرار داده بودن . من هم یه هفته نرفتم مدرسه . البته اون جور که واسه من تعریف میکرد تو مدرسه ی اونا زیاد به اون گیر نداده بودن . اما منو دیوونه کرده بودن . بالاخره بعد از اون ماجرا خیلی کمتر همدیگر رو میدیدیم ولی باز وقت تعطیل شدم مدرسه انو میدیدم  اون حسابی دلش واسه من سوخته بود . اما چون من با معلم هام خیلی خوب بودم همشون بعد از اون ماجرا که خیلی هم رو درسم تعصیر منفی گذاشته بود به من روحیه میدادند و همش منو با حرفاشون تقویت میکردند چون میدونستند که چه مدیری ما داریم .
خلاصه تابستون شد و ما دیگه میخواسیم برگدیم تهران اما اون با مامان باباش اونجا مونده بودن چون کاره بابای اون زیاد طول میکشید. تو همون تابستون هم مامانش همش به من میگفت بیا خونه ما که بیشتر همدیگر رو ببینیم اما من روم نمیشد که جلوی مامانش باهاش حرف بزنم برا همین زیاد خونشون نمیرفتم . تا اینکه بالاخه ازش خداحافظی کردم و برگشتیم تهران تا چند وقت پیش که بابام دوباره رفته بود همون شهر . اون فهمیده بود و اومده بود پیش بابام و از اون حال و احوال منو میپرسید.

امروز ¤فردا ¤ پس فردا ¤ پس اون فردا ¤ و پس پس اون فردا

ساعت ۱۲:۴۶ دقیقه ی ظهر خیابان سعدی
آخه هیشکی نیست بگه دیوونه از شمالیترین نقطه ی این شهر لعنتی پا میشی و میری به پسترین نقطه ی این شهر. ها ؟ نمیدونم والا
امروز که داشتم میومدم خونه تو راه خونه دیدم که یه مرده کناره این آب سرد کنا وایساده و داره تو لیوانی که به آبسرد کنه تو خیابون زنجیر شده تف یندازه . منم یه کم فکر کردم و گفتم : خوب اگه اون این کار رو میکنه چرا من نکنم؟ من هم رفتم به کوری چشم بعضیا تو اون لیوانه تف انداختم . بدش تو راه که میرفتم یه آرایشگاه رو دیدم که با نوشته ی خیلی بزرگ نوشته بود :اصلاح صورت با ماشین ریش تراشی براون . همینطور که داشتم کنار خیابون راه میرفتم یه کفاشی رو دیدم که رو زمین نشته و داره کفش ها رو واکس میزنه یه کم نگاهش کردم بعد شروع کرد به سلام و علیک و خسته نباشید و از این حرفا . بعد از اون هم رفتم تو یه رستوران نشستم و یه خورش قیمه خودم جای همتون خالی . بعدش هم واک من رو رو روشن کردم و وسط خیابون مثل دیوونه ها نیروانا گوش میکردم و هد بنگ میزدم و آهنگ ها ش رو بلند بلند میخودم . ولی راستش صدای هیچکی به نروانا نمیرسه اون داد و بیدادایی که میکنه خیلی توپه .
بعدش هم مثل مرده اومدم خونه .
یکی نیست بگه آخه دیوونه این مطلب بود نوشتی؟
بچه تو مثل اینکه مخت پاره سنگ بر داشته.
اوهوم .

سلام کیان . منو خوب میشناسی.
شاید تعجب کنی کی چطور اینجا رو پیدا کردم
زیاد کار سختی نبود ضمن اینکه تقریبا بعد از اون اتفاق مطالب این وبلاگ رو هم گذر ی می خوندم .. راستش من با اینکه به عقایدت احترام می گذارم ( بدلایلی که هنوز برای درکش وقت داری) ولی از لحن نوشتهات خوشم نیومد . البته دلیل هک این نبوده . اون کاملا یک اتفاق بود . . . . کمی بیشتر فکر کن . ( البته نسبت به همسالانت کمتر فکر نمی کنی . ولی برای بزرگ بودن باید لازم نیست دورها رو ببینی ؛دهانه ی دیدگاهت رو به اطرافت وسعت بده . تا بعد....

***
کسری خیلی خوشحال شدم که میتونم باهات ارتباط داشته باشم.
منظورت رو دقیقا از اون نظرت نفهمیدم . خیلی خوش حال میشم بتونم همچنین کاری کنم.
دهانه ی دیدگاهم رو به اطراف گسترش بدم.
میدونم که تو وبلاگ قبلیم خیلی با فکر سطحی مطلب مینوشتم و برای همین هم این کار تو یعنی هک اون وبلاگ واقعا یه هشدار بزرگ بود تا منو آگاه کنه که چی دارم مینویسم برای همین جای تشکر داره واسه اون عملی که انجام دادی.
و واقعا خوشحال هستم که با این دیدگاه فکر میکنی که باید به نظر همدیگر هیرچقدر هم متفاوت باشه احترام بگزاریم.
با اینکه خیلی ها این کار تو رو با فحش و توهین جواب دادن اما من خودم واقعا ازت تشکر میکنم  با اینکه اولش خیلی ترسیده بودم.
اما خیلی خوشحالم کردی.
امیدوارم که نظرهات رو بیشتر تو وبلاگ ببینم.
موفق باشی

فقط برای یک لحظه با من بمون

فقط برای یک لحظه بگو دوستت دارم
فقط برای یک لحظه بگو که دیگه نمیخوام زنده بمونم
میخوام تنهای تنها تو یه دنیا ی دیگه باشم
تو یه دنیایی که هیچ خائنی نباشه
تو یه دنیا که بشه توش شادی بچه ها رو دید
تو یه دنیا که هیچکس مجبور نباشه خودش رو برای دیگران عوض کنه
خفه شو احمق
بمیر دیوونه ی روانی
و بمیر الکتریک
تنهای تنها تو یه بیابون پر از گلهای رز
تنهای تنها پشت دیواری از نفرت
نفرت از همه چیز
نفرت از همه ی کسانی که تو این زندگی دیدی
و نفرت از تنبیه معلم ها در مدرسه
و این دیوار زندگی من هست
دلم میخواد این دیوار رو خراب کنم
و دست گرمت رو تو دستم بگیرم
فقط با من بمون
 

مرد افسانه ای قرن بیستم

مردی بزرگ در تاریخ جهان
مردی شجاع و دلیر و واقعا مرد
مردی که تمام عمرش رو برای جنگ با دیکتاتوری که دست نشانده ی آمریکا بود جنگید و در آخر هم توسط سازمان جاسوسی آمریکا کشته شد.
ارنستو گوئه آرا دو لا سرنا ملقب به ارنستو چه گوارا در چهارم ژوئیه ی ۱۹۲۸ در روزادیو آرژانتین متولد شد . او فرزند یک مهندس ایرلندی و یک زن اسپانیایی بود.

بعد گزراندن تحصیلاتش در دبیرستان در سال ۱۹۴۱ شروع به آموختن زبان های فرانسوی و اینگلیسی کرد و سپس به رشته ی پزشکی روی آورد . بعد از گزراندن این تحصیلات با عقیده ی کمونیستی به مبارزه علیه حکومت دیکتاتوری آن زمان کوبا پرداخت و همیشه در تمام جنگ هایش به صورت چریکی بود . او همراه فیدل کاسترو توانست کوبا را آزاد کند ولی هیچگاه به گرفتن پستی در حکومت دست نزد بلکه همیشه میگفت : حکومت در دست انسان های پست است .

 سپس برای آزادی پرو به آنجا رفت و برای آزادی جنگید تا بلاخره توانست آن حکومت دیکتاتوری که توسط آمریکا اداره میشد را از بین ببرد .در این جنگ ها با پرستاری که به پانسمان بدن اون میپرداخت ازدواج کرد . این مرد افسانه ای آمریکای جنوبی مردی بود که تمام دنیا رو به لرزه در آورد . بعد از این آزادی پرو و کوبا به کنگو سفر کرد و تا آخرین لحظه در میدان جنگ بود . با اینکه تمام دوستانش در این جنگ کشته شدند اما تنهای تنها به میدان رفت و تا آزادی کنگو هم جنگید . و سپس به بولیوی رفت . او با گروهک های  چریکی که ساخته بود توانست قدرت بزرگی بدست آورد و در بولیوی هم به جنگ پرداخت . اما چون آمریکا میدید که این مرد تمام کشور های تهت استعمارش را آزاد کرده برای همین گروهی از ماموران سیا را برای از بین بردن او به بلیوی فرستاد . در هشتم اکتبر سال ۱۹۶۷ در بولیوی یک گروه رنجر آموزش مخصوص دیده از طرف آمریکا با یک واحد چریکی که محاصره شده بودند درگیر شد . بعد از یک جنگ وحشتناک موفق شدند چه گوارا (‌رهبر گروهک ) را دستگیر کنند . سپس او را به نزدیک ترین دهکده به نام «هیگواراس» برده و بعد شکنجه هایی که برای گرفتن بازجویی بر روی وی یعنی چه گوارا انجام آوردند در حدو.د ظهر همان روز تیری به قلب وی شلیک کردند و این لحظه آخرین لحظه ی عمر این مرد بزرگ در دنیا بود .جسدش به پایه ی یک هلیکوپتر بسته شد و به نزدیکترین شهر بردند و به مردم و خبر نگاران آشکار شد.

وقتی برادر چه گوارا برای شناسایی جسد وی آمد به او گفتند که سوزانده شده . و از او خبری نبود تااینکه در سال ۱۹۹۷ مسئولین کشور بولیوی خبر دادند که حاضرند جسدش را به خانواده اش تحویل دهند جسدی که در باند فرودگاه پنهان شده بودو در خیال اینکه کسی چه گوارا را نمیشناسد و افسانه ی او تمام شده است . ولی حقیقت جای دیگری بود و آن ...
***
من واقعا این مرد رو ستایش میکنم مردی انسان . واقعا برای این مرد اشک در چشمان انسان جمع میشه . با اینکه هم اکنون حکومت کوبا هم به حکومتی دیکتاتوری تبدیل شده اما افسانه ی این مرد که همیشه میگفت : حکومت در دست انسان های کثیف هست . همیشه باقی ماند. پمبو که یکی از نزدیکترین دوستان چهگوارا بود میگفت :‌اگر در دنیا فقط کمتر از تعداد انگشتان یک دست مردانی مثل چه گوارا بودند شاید کره زمین به شکل دیگری بود.
واقعا جای تاصف داره که مردم ما این مرد بزرگ رو نمیشناسن. نمیدونم چرا . وقتی که از یکی میپرسم آیا چه گوارا رو میشناسی همیشه به من جواب دادند که او که بود ؟
واقعا او که بود؟ آیا مردی نبود که قابل ستایش هست؟ آیا مردی نبود که جان خودش رو برای مردم رنج دیده ی آمریکای جنوبی فدا کرد؟
واقعا من برای این مرد اشک میریزم.

و واقعا میتونم بگم که من حاضرم جان خودم رو بدم تا مردم ایران این مرد رو بشناسند.
مردی که فراتر از یک انسان بود.
او نمونه ای از  حسین (‌ع ) در اسلام و کاوه ی آهنگر در ایران بود اما در قرن ۲۰
واقعا نمیدونم چهجور باید از اون بگم
این بیوگرافی او بود اما بسیار مختصر بود و اگر بخام که کام بنویسم شاید تمام صفحه های این وبلاگ رو اشغال کنه. اما خواهش میکنم ازتون این مرد رو بشناسید و حتما کتاب های مربوط به او رو مطالعه کنید تا با او آشنا بشین.
 
میتونید به این کتابها مراجعه کنید :
۱. زنده باد چه گوارا
۲. خاطرات جنگ های رهایی بخش کوبا ٫ چه گوارا ۱۹۵۶-۵۸
۳. in side of che guevara
4.popbo : A man of che's
۵. پومبو به ما میگوید : چه گوارا

نوشته ای روی باد

مادر برای همیشه مادم بمون
مادر همیشه به آسمون پرواز خواهد کرد
و این آخرین تپش قلب مادر بود
مادر قلب اتمی
مادر آیا فکر میکنی آنها بمب ها بیندازند؟
مادر ٫ آیا فکر میکنی آنها بخواهند تیله هایم را بشکنند؟
مادر ٫ آیا من باد دیوار هایم را بسازم؟
دیواری از نفرت
دیواری از غرور
مادر ٫ آیا باید به دنیا اعتماد کنم؟
مادر آیا آنها مرا در خط اتش قرار میدهند؟
و مادر آیا من در حال مردنم؟

کودکم گریه نکن
مادر کاری میکند که تمام کابوس هایت از بین رود
مادر خیال دارد تمام ترس هایش را در دل تو بریزد
مادر میخواهد تورا زیر پر و بال گیرد
مادر نمیگذارد پرواز کنی و بروی
و البته مادر کمکت میکند که دیوارت را بسازی

مادر آیا فکر میکنی آن دختر به درد من میخورد؟
مادر آیا او پسر نازنینت را از دستت میگیرد؟
مادر آیا او قلبم را خواهد شکست؟

گریه نکن پسرم
مادر به جای تو همه ی دوست دخترانت را امتحان میکند
مادر نمیگذارد هیچ هرزه ی در زندگیت بیفتد
مادر برای همیشه مادر است
برای همیشه کوچولوی من باش.

و برای همیشه مادر دوستت دارم
مادر برای همیشه خدانگهدار
و این شکل قلب من نیست

بمیر بمیر عزیزم

بمیر بمیر عزیزم
بمیر بمیر عزیزم
دنیا فقط برای تو زنده است
فقط چشم های زیبایت را ببند عزیزم
بمیر بمیر عزیزم
تمام مردم دنیا برای لحظه ی مرگ تو لحظه شماری میکنند
فقط دهان زیبایت را ببند
دوباره تو را خواهم دید
دوباره تورا خواهم دید در جهنم
در آغوش من گریه نکن
در آغوش من گریه نکن
یک مرده ٫ دختر و فقط یک شخص
دوباره تو را خواهم دید در جهنم
بمیر بمیر بمیر عزیزم
برای زنده موندن تلاش نکن
چشمان زیبایت را ببند
در کنار من گریه نکن
دهان زیبایت را ببند
دوباره تو را خواهم دید در جهنم
پس برو به جهنم عزیزم
دنیا منتظر لحظه ی مرگ تو است

شعر از : جیمز هتفیلد ( گروه متالیکا )
نمیخوام هیچکس نظر بده

خاطرات یه دیوونه ی زنجیری ۹ ساله

اه خفه شو دیگه
دیگه داره حالم از هرچی دختره بهم میخوره.
بابا این دیگه چه وعضه زندگیه واسه خودت ساختی.
پس فردا میخوای بری دانشگاه عین خر تو گل میمونی
بابا ما هم چقدر بچه ی دیوونه ای بودیما
سوم دبستان بودم . اصلا هیچی از این کثافت کاریا بارم نبود.
ولی بازم هی میومدیم به دخترا کرم میریختیم.
وقتی کلاس سوم دبستان بودم من و یکی از بهترین دوستام همیشه یا هم میومدیم خونه البته با سرویس مدرسه که واقعا سرویس بود چون بعد از رسیدن به خونه دهنمون سرویس میشد.ظهر وقتی زنگ آخر میخورد میرفتیم قشنگ دو نفری اون ته سرویس مینشتیم که جامونو نگیرن.تو همین سرویس هم بعد از سوار کردن بچه های دبستان چون سرویس گنده بود مدرسه میرفت دخترای راهنمایی یا بعضی وقتا دخترای دبستانی رو سوار میکرد.یعنی سرویس میشد مخلوت دختر و پسر که بیشتر دخترای راهنمایی بودن.
همیشه این دخترای راهنمایی باید تو سرویس می ایستادن چون دیگه جایی برای نشستن اونا نبود.ما هم همیشه دوست داشتیم به این دخترا کرم بریزیم. نمیدونم چرا اینجوری بودیم . یادمه اسم یکیشون که اون موقع سوم راهنمایی بود میترا بود .ما هم همیشه به قیافه ی این مخندیدیم و اسمش رو پیتزا صدا میکردیم.اون دوتا هم که همیشه مثل ما با هم بودن دسوت داشتن یه جرایی جواب مارو بدن.برای همین همیشه یا قهر میکردن و میرفتند اون وره سرویس یا اینکه با رانندهه میگفتند که این دوتا ( یعنی ما ) اذیتشون میکنیم.
خلاصه یکی از این روزا بود که من حسابی میخواستم حالشونو بگیرم . برای همین به پیشناهاد دوستم که اسمش مرتضی بود یه دونه تقویم کوچیک جیبی براشون خریدیم و وستش یه عکس قلب کشیدیم ( فقط میخواستیم ببینیم چی کار میکنه ) . رفتیم تو سرویس و مثل همیشه اونجا نشستیم. مرتضی زرنگ بود و گفت که تقویم رو خودت بهشون بده من هم گفتم باشه. وقتی اون دوتا هم اومدن یه کمی اول بی خیال شده بودیم ولی یه حسی مگفت که نه اینو حتما بهشون بده. خلاصه ما هم شیطونه گولمون زد و تقویم رو دادیم بهشون یه دفعه یه جیغ بلند سرویس رو ساکت کرد و تقویم رو از پنجر پرت کرد بیرون.فردای اون روز این دوتا لاشیا میرن و به مدیر مدرسشون میگن . و چون مدرسه ی ما و اونا با هم زیر یک سازمان بود برای همین فردای همون صبح مدیر منو میاره به دفتر و به بابام زنگ میزنه ( آخه از جونه یه بچهی ۹ ساله چی میخوان ؟ ) . بعد مدیرمون با بابام صحبت کرد و بابام رفت به خونه منم تو مدرسه موندم تا آخر زنگ . بابام بعد از صحبت با مدیر هیچی به من نگفت اما با یه لبخند از کنار من رد شد. رفتم ظهر رفتم خونه . دیدو مه به همه ی خونه داره به ریشی که اون موقع نداشتیم میخندن. از اون روز به بعد هر روز میرفتم تو سرویس این دوتا به ما میخندیدن.
من اون موقع هیچی از این چیزا بارم نبود هیچی اما باورتون نمیشه بعضی وقتا که دخترای دبستانی تو سرویس بودن من میدیدم که خوده دخترای دبستانی عکس های سکسی زنا ی خارجی دستشون بود و به این و اون نشون میدادن. آخه این چه مدرسه ای بود که من رفتم؟
نمیدونم اونا الان چی شدن. یا دارن تو خونه ی فساد کار میکنن یا اینکه تا حالا ایدز گرفتند و مردند.
ولی جدا از این بحثا وقتی یاد بچه گیام میوفتم و دوستای مهد کودکم یا یکی از دوستام  تو مدرسه دخترونه ی دیوار به دیوار سال اول راهنمایی میوفتم میبینم که وای ببین چه دوستای خشگل و درس خون و با ادب داشتم که همشون پرید . وقتی عکاشونو به دوستام نشون میدن اونا هرچی فحش از دهنشون در میاد بهم میدن و میگن که : خاک تو سرت کنن تو که نه از بابات مشکل روابط با دختر داشتی نه از طرف مامانت پس چرا ایا رو از دست دادی. خودم میگم که شاید قسمت این بوده 

HOTDOG

All the teachin' in da world today
All the little girls fillin' up da world today
When the good comes to bad, the bad comes to good
But I'm a live my life like i should
Now da critics wanna hit it
This hit? How we did it, just because they don't get it
But I'll stay fitted, new era commited
Now this red cap gets a rap from these critics
life maybe fucked
everything maybe fucked
then you must fucked everythings
fuck girls
fuck boys
then you can be gay
or you can be lesbian
shish ! mama listen
 now I know why .
mama fucking everythings
fucking world
fucking sleeping
fucking boss
fuking rock
the boys fuck girls
the girls fuck boys
no nothing esle matters
shut up and fuck up