پسری با کفشهای جردن

نوشته های قدیمی کیان...

پسری با کفشهای جردن

نوشته های قدیمی کیان...

he's gone with the wind

کامیار هم رفت !!!
حداقل تا ۴ سال دیگه نمیبینیمش ٫ ۴ سال دیگه !!!
تازه شاید هم بعد از اون هم نبینیمش ! به ریسکش می ارزه ؟
شاید ویزا ندن ٫ شاید بتونه تو اون مدتی که میخواد بیاد ایران بتونه کلی پول در بیاره واسه همین واسش صرف نداشته باشه که بیاد ایران !!!
تا دیروز اصلا احساس نمیکردم اما از همین امروز صبح دوری رو احساس کردم با اینکه شاید هر روز با هم دعوا میکردیم اما الان دلم براش تنگ شده از همین امروز صبح !!!
چقدر مزخرف ٫ همه چیزی که برام گذاشته یه اتاق با یه کامپیوتر با عکس جیم موریسون و چه گوارا ٫ بعد عکس های بچگیاش و یه نقاشی سنگی .
چه روز بدی بود امروز !!!

فیلترینگ

وبلاگ من فیلتر شده نه ؟
تو این اکانت اینترنت که الان دارم استفاده میکنم اینجوریه میرم با بقیه امتحان کنم ولی اگه واسه شما هم نمیاد هیچ کاری نمیتونین بکنین پس آرامش خدتونو حفظ کنین و از داد و بیداد و ایجاد شایعه خودداری کنید .
کاپیتان خودم برابر خودم
ولی جدی باورم نمیشه یعنی من انقدر مهم شدم ؟
ولی امیدوارم تو اکانتای دیگه فیلتر نباشه و با همدیگه دوست باشیم

با عشق همه چی درست میشه !!!

چقدر خوبه همه با هم دوست باشیم . تو خیابون هم میشه همدیگر رو بقل کنیم . به هم گل بدیم . وای چقدر رویائی . به جای اینکه سر تصادف ماشین هامون همدیگر رو بزنیم بیایم همدیگر رو بقل کنیم . بجای اینکه تو مدرسه به هم بگیم دم در وایسا وقتی زنگ خورد همدیگر رو ماچ کنیم یا حتی بجای اینکه موقع انتخابات و این جور چیزا سر حزب های مورد علاقمون دعوا کنیم و همدیگر رو گاز بگیریم به همدیگه شیرنی تعارف کنیم . به جای اینکه زنامون رو ( زن ) صدا کنیم بگیم ( خانومی ٫ عزیزم ) . بجای اینکه واسه تولد دوست دخترامون یه عروسک روتیل کادو بدیم براش یه عروسک خوشگل مامانی بخریم . به جای اینکه سر داداش کوچیکه یا خواهر کوچیکه داد بزنیم ٫ برو گمشو یه لیوان آب بیار ٫ ماچش بکنیم و بگیم ٫ برو آب بیار واست یه تخم مرغ شانسی خریدم . بجای اینکه مشکلات کشورامون رو با فحش و جنگ حل کنیم بیایم به رئیس جمهورامون بگیم آقا ما که ایرانی هستیم واسه فرانسه دوغ آبعلی بفرستیم ٫ فرانسوی ها هم چون ما مسلمونیم برامون آب معدنی بفرتسن .
آخی ٫ نازی چه دنیای قشنگی ٫ نازی کوچولو
همیشه اینجوری باشیم ٫ با عشق همه چی خوب میشه ٫ فقط یادتون باشه که یه وقت بعد از خوردن drink رانندگی و هیچ کدوم از کار های بالا رو نکنین !!!


مرگ

باورتون نمیشه چقدر مردن خوبه !
و مسیح مردی را که تو را مورد تمسخر قرار داده بود به زندگی ابدی محکوم کرد
پس من از مرگ نمیترسم و مرگ ...

WAR CHILD

صدای موشک بارون های شبانه ، که بچه ها رو از خواب بیدار میکرد

صدای بمبارون های پشت سر هم وقتی بچه ها توی مدرسه دارن با هم بازی میکنن

هنوز هم امیدی هست

وقتی که بچه ها این موشک بارون ها رو مثل بازی میبینن و بعد از ظهر وقتی از مدرسه بر میگردند ، پدر و مادرشون ...

بچه های سارایوو ، وقتی که دختر کوچولو آروم خرس کوچیکش رو بغلش کرده و میره به خواب ، بدون اینکه فکر کنه این آخرین رویاش بود .

صدای تیر ها تک تک که سربازای آلمانی دارن تو سر بچه ها خالی می کنند .

همه چیز تموم شده ، سربازای نژاد پرست ، جنایتکار های جنگی

صدای رویدن بچه ها میون بمبارون ها که داره تمام ساختمون های شهر رو نابود میکنه

صدای تق تق پسر بچه ای که داره با اسلحه ای که ماله یه سرباز مرده بود بازی میکنه

وقتی که دختر کوچولو خمپاره ای که عمل نکرده بود رو دستش میگیره

بچه هایی که پشت دیوار ها موندند ، صدای گریه ی بچه هایی که مادرشون رو گم کردند

صدای گریه ی بچه هایی که پشت سیم خاردار ها موندند

صدای فرو ریختن خونه ای که توش بزرگ شده بودند .

صدای جیغ دختر کوچولویی که زیر پتوی اتاقش تنها خوابیده و گریه میکنه و مادرش رو صدا میکنه

صدای دختر کوچولویی که خرسش رو بغل کرده و داره گوشه ی اتاقش رو زمین نشسته و داره تو چشم ها ی کثیف قاتل پدر و مادرش نگاه میکنه

صدای سوختن خونه ی مامان بزرگ تو آتیش

صدای منفجر شدن اتاق مامان بابا

صدای سربازای یوگوسلاوی و آلمان

صدای گیتار برقی

صدای جیغ بچه ها

صدای گریه ی بچه ها تو مدرسه که بالای سر معلمشون که دیگه نفس کشیده وایسادن

صدای پایان

من هم دارم میشنوم ، دیگه صدای بهار وجود نداره ، دیگه صدای تابستون و ریختن برگ های پاییزی وجود نداره

این صدای گیتار برقی های radiohead  بود که تمام وجودم رو گرفته بود.

ولی دیگه صدای هیچ پرستاری هم تو بیمارستان شنیده نمیشه

فقط و فقط صدای پوتین های فاشیست ها و یوگوسلاو های کثیف ، صدای گریه ی بچه ها سارایوو ، صدای گریه ی بچه های لهستان ، بچه های رواندا و...

شاید اینها هیچ فرقی واسه شما نکنه اما واسه من فرق داره !
نمیدونم حالم گرفتست . واسه اون آف لاینه . نمیدونم ٫ یعنی واقعا جدی بود ؟
یعنی چی ؟ منظورش چی بود ؟ نمیدونم ٫ نمیدونم
ـــــــــــــــ
اینجا کسی هست radiohead رو بشناسه یا گوش بده ٫ اگه هست بگه که با هم یه بند بزنیم ٫ من ساز دهنی میزنم ٫ یکی گیتار برقی ٫ یکی درام
اه انقدر دوست داشتم یه band مثل ردیوهد داشته باشم . واقعا گروه فوق العاده ای ٫ یه شبه تمام آرشیو های ت مغزم رو به هم ریخت ٫ مخصوصا آهنگ lucky که واسه یچه ها جنگ خونده  . یه بند که هر آهنگی دوست داشتم میزدم ٫ من عاشق ساز دهنیم .
این بالاییه رو هم از رو شعرش با یه چیزایی از خودم نوشتم ٫ هی ٫ اما هرچی فکر میکنم نمیتونم اون آفلاین رو از یادم ببرم ٫ چی کار کنم ؟ هنوز منظورشو نفهمیدم . 


Photo Gallery

پادگاری

هیچ فرقی نمی کرد . زنده بودن و نبودن برای همه یکی بود ، هیچکس نبود که برات گریه کنه ، آره این همون دنیای خائنه . ای کاش بدنیا نمی اومدیم برای دروغ برای فرار برای جنگ .

ای کاش میتونستیم خودمون برای خودمون تصمیم بگیریم . ای کاش هیچ وقت دلم برات مثل امروز تنگ نمیشد . دور از همه چیز ، ای کاش همه چیز مثل قدیما بود .

یه دیوار بزرگ داریم که تنها دارایمون از این دنیاست ، یه دیوار که همه زندگیم رو توش نوشته بودم ، یه دیوار که وقتی بهش نگاه میکنم یاد خوشحالی ها و غمگینی های زندگیم میوفتنم ، جهنم مال منه ، یه روز تموم میشه ، واسه همیشه ، صدای گیتار برقی ، صدای بارون و آسمون خاکستری ، یه روز همه چیز تموم میشه ، واسه همیشه ، بدون هیچ دردی واسه تو همه چی تموم میشه .

اما دیوار من واسه همه مردم دنیا یادگاری میمونه ، دیواری که روش عکس چه و لنین رو کشیدم .

دیواری که روش نقاشی بمبارون هواپیما ها رو کشیدم ، شعر لالاییه بچه ها رو روش نوشتم ، یه روز هم همه به این دیوار میرسن ، دیواری که بلندیش آسمون رو رد میکنه ، بلندیش میره تا آخر دنیا ، هیچ پایانی نداره ، دیواری که همیشه برای خشت گذاشتن روش آمادست ، دیواری که همه چیزش رو خودم ساختم ، شاید دست هام پینه زده باشه اما دیوار من واسه خودمه و خودم .

اما دیگه نمیتونم روز های زندگیم رو از رو دیوار پاک کنم ، عکس چه گوارا کنار عکس لنین ، روی دیوار، دیگه چیزی واسه از دست دادن ندارم . هنوز هم عکسی که تو خونه ی مارکس انداختیم رو دارم ، هنوز هم که هنوز قبر شیشه ای لنین رو یادمه ، لنین که با یه کت شلوار مشکی تو اون قبر شیشه ای خوابیده ، هنوز هم میدون سرخ رو یادم میاد ، لنین مرد ، مارکس مرد ، اما چه گوارا هنوز واسه من زنده هست . برای همیشه و هرگز !‌

سنگ تراشه ی مارکس که داداشم واسم یادگاری آورده بود ، خونه ی مارکس ، عکس خانوادگیش . مجسمه ی بزرگش تو مسکو ، همش یه دیوار که انتها نداره .

هیچ کس نمیتونه پشت دیوار من بمونه ، نمیتونه ازش رد شه و فقط باید برگرده واسه همیشه .

ستالین گراد ، همون شهری که 3 سال مردمش محاصره ی آلمانا بودن ، بدون هیچ ارتباطی از بیرون ، سه سالی که مجبور بودن گوشت مرده هاشونو بخورن ، 3 سالی که هر روزش سرد تر از دیروزش بود . آلمانیهای کثافت . همه چیز تو این دنیا با هم تضاد داره ، هیچ وقت نمیشه جنگ رو رها کرد ، جنگ ایران ، جنگ ژاپن ، جنگ آمریکا ، جنگ آلمان ، جنگ راشا ، جنگ جنگ جنگ ... هی پایانی نداره ، حالا به این رسیدم که آدم ها از حیوون ها هم حیوون تر هستن .

آمریکای امپریالیزم ، آلمان آمپریالیزم ، بریتانیا ی امپریالیزم ، روسیه ی امپریالیزم ، همه ی کشور های جهان سوم ، زیر پای اینها له میشن ، چه بخوان یا چه نخوان ، و ازشون اسطوره های بزرگ باقی میمونه ، لنین ، مارکس ، چه گوارا و ... دست خستم رو بگیر ، ولی دیوار پایان دنیاست ،
بن بست ...


خاطره ها مادی هستن یا معنوی ؟

حالم از دوری به هم میخوره ٫ میدونین ٫ حالم از جدائی هم به هم میخوره ٫ با اینکه جدائی بعضی وقت ها خوبه اما کلا مثل شکوندن یه عادت میمونه ٫ خیلی بده .
حالم از این به هم میخوره که بعد از ۱۱ - ۱۲ سال آدم دوستهای بچگیش رو ببینه و نشناستش ٫حالم از این به هم میخوره که بعد از این همه مدت همدیگرو ببینیم اما هیچی یادمون نیاد ٫ یادمون نیاد چه خاطره هایی داشتیم ٫ fuck it all و چرا هیچ وقت خاطره های خوب تو ذهن آدم واسه همیشه نمیمونه ؟ حالم از این به هم میخوره که وقتی به یاد اون موقع میوفتم چه احساس خوبی دارم ولی الان وقتی همدیگر رو میبینی مثل دوتا غریبه !
چه احساس بدی ٫ خیلی بده ٫ چه روز های قشنگی بود ٫ همه چی خوب بود ٫ یه خونه ی ویلایی با سقف شیب دار و دوبلکس که همش میرفتیم بالا و میومدیم پایین ٫ وقتی که برای اولین بار میخواست گوشش رو واسه گوشواره سوراخ کنه ٫ چقدر گریه کرد ٫ ولی الان حتی اسمشون رو هم یادم نمیاد و باید از مامان بابام بپرسم اینا کی بودن بعد بفهمم کی بودن ٫
چه دنیای آشغالیه ٫ اصلا دوست ندارم ! خیلی آشغاله ٫ خاطره های خوب همیشه از یاد ها میره و خاطره های بد میمونه ٫ واسه من که اینجوریه ٫ متنفرم !
هی ٫ وقتی فیلم اون موقع ها رو میبینم که هرکس از بچه ها یه نقشی رو داشت و فیلم بازی میکردیم ٫ اون موقع ها هوا خیلی باحالتر از الان بود ٫ عاشق پاییز بودیم ٫ من عاشق بارون بودم و هستم اما دیگه اون روز ها تکرار نمیشه ٫ هیچ وقت و هیچ وقت !
ولی چه دوستی های شیرینی بود ٫ بچگونه و باحال !
حاضرم دوباره اون روزها برام تکرار بشه !
شاید دوباره اون روز ها تکرار بشه اما دیگه هچی مثل اون موقع نمیشه !
از اسم ها همینا رو یادم میاد : هومن ٫ کامیار ٫ مونا ٫ با خودم ٫ همین ۳ تا .
اما میدونم ۴ تا نبودیم ٫ ۵ تا بودیم .
اما دیگه همه چیز عوض شده ٫ چه بخوای چه نخوای !
یه قانون میگه : هر چیز مادی تو این دنیا وجود نداره که تغییرات شامل حالش نشه ! اما من اینجا موندم که اینا مادی هستن یا معنوی ؟
زیاد مهم نیست ! همون فیلم ها و عکس ها اون موقع واسم کافیه
یادش بخیر !

حرف کوته کن و ....

بهترین کار برای زمان هایی که حرف نداری اینکه دهنمونو ببندیم و هیچی نگیم !
و بهتر از اون اینکه بجای اینکه حرف بزنی ٫ بنویسی !