پسری با کفشهای جردن

نوشته های قدیمی کیان...

پسری با کفشهای جردن

نوشته های قدیمی کیان...

I pushed my fingers into my eyes

دیگه وقتشه که بگم تا بی نهایت تنهام ...
دیگه وقتشه که بگم دیگه آجری ندارم که روی دیوارم بذارم ...
دیگه وقتشه که حالا از خودم برای آجر های دیوار استفاده کنم ...
دیگه الان وقتشه که برای همیشه پایان بدم ...
دیگه وقتشه که بگم فردایی وجود نداره چون
I pushed my fingers into my eyes
دیگه پوچگرا تر از نمیتونم باشم ...
اما کاش بازم فردایی بود ...
بازم کسی بود که نوشته هام رو بخونه ...

نظرات 4 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 20 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 17:16 http://mordab.blogsky.com

شایا دوشنبه 20 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 21:12 http://shaya.persianblog.com

سلام!
درکت میکنم کیان!
ولی من همیشه نوشته هاتو میخونم!
آرشیو نصفه نیمهء وبلاگتم رو کامپیوترم دارم!
بای!
(Merlin`s Beard!)

ققنوس سه‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 00:53

بابا duality ... به قول یکی از رفقا slipknot یه گروه که توش یه مشت گیتاریست جمع شدن هر کدوم دارن واسه خودشون یه ریتم خرکی میزن بعدم اینارو میریزن رو هم اسمشو میزارن آهنگ !! ... آهنگاشون به درد همون موقع هایی میخوره که دل آدم سر و صداهای خرکی می خواد :d
ولی بازم به هر حال واسه خودش کلی باحاله !
فردارو که گشتم نبود نگرد نیست ...
آخه مگه میشه ! یعنی الان کسی نوشته هاتو نمی خونه ؟ اا ...

میترا سه‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1383 ساعت 19:47

baba kian tirip afsoordegi
doroste nazar nemidam ziad vali harroz weblogeto chek mikonam

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد