پسری با کفشهای جردن

نوشته های قدیمی کیان...

پسری با کفشهای جردن

نوشته های قدیمی کیان...

به سادگی کرخت - فراز دوم

پسر تنها وارد دنیای دیگر شد
دنیایی که هیچ شباهتی به دنیایی که تو زمین تعریف میکردن نداشت ٫‌ هیچ چیز نبود ٫‌اثری از بهشت و جهنم وجود نداشت و تنها توی تاریکی ٫
برای همیشه رفته بود ٫ مثل بقیه چیز ها برای همیشه رفته بود
دختری کوچک بر سر قبر پسر رفت دعا کرد و به طرف خانواده اش برگشت .
دختر تنهایی که همه آدمای دنیا بهش طعنه میزندند ٫ تمام دنیا به سرعت به دورش میگشت .
 متنفر از دنیا
کرخت
کثیف
لحظه ای تمام خاطراتش را با پسر به یاد آورد
بازگشت به دنیا یعنی مرگ ٫‌ و باقی ماندن در دنیا یعنی پایان
تو یه ترافیک خفه کننده ٫‌ تنها در مقابل میلیارد ها آدم و ماشین ٫
برف پروع به بارش کرد و لحظه ای بعد همه چیز تبدیل به سکوت شد
قلب او در جعبه قلب ها شکسته قرار گرفت
پشت دری قفل
و لحظه ای بعد به یاد زندگی افتاد ٫
تجاوز به یه زن
خالی کردن گلوله های یه اصلحه تو سر یه بچه
له شدن یه آدم بین واگن های مترو
و پایان دنیا
تو بازمیگردی
به پایان رسیدی
زمان و تو در یک  لحظه متوفق شدند
کرم ها تمام وجود انسان ها رو گرفتند
تو باز میگردی
و تمام خاطره ها به پایان رسید
لحظه ای بعد شروع جنگ انسان ها و ماشین ها بود
و این پایان زندگیست
دخترک دفترچه پسر را ورق زد
و به جایی رسید که دیگر هیچی تو اون  ننوشته بود
صدای پیانو توی گوشش میپیچید
به دنبال صدای پیانو رفت و کلیسا در هم کوبیده شد
دفترچه را باز کرد و با مداد خود را روی ورق ها کاهی لغذاند :
و این پایان جهان بود

نظرات 2 + ارسال نظر
ققنوس دوشنبه 24 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 15:59

خیلی ناز بود ...جدی میگم ... خیلی قشنگ بودن هم این هم قبلیش ... ادم تحت تاثیر قرار میگیره :(

مهدی سه‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1382 ساعت 10:41 http://conj.blogsky.com

تحت تاثیر قرار گرفتم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد