پسری با کفشهای جردن

نوشته های قدیمی کیان...

پسری با کفشهای جردن

نوشته های قدیمی کیان...

اولین آجر دیوار پایان نا پذیر من

باد از تو پنجره به صورتم میخوره
اما این واقعیه ؟ یا اینکه چشم های ما به این دنیا عادت کرده
خدا تو عدلی اما عدل کو ؟
تو نعمت دهنده ای اما نعمت کو ؟
تو صالحی اما صلح کو ؟
خدا کیه که داره عدالت میکنه ؟
کیه ؟؟؟؟؟
چرا نمیتونم حسش کنم ؟؟
چرا هیچ وقت جوابم رو نمیده
چرا واسه من بی خیال شده ؟؟
عدالت کجاست که من نمیبینم ؟؟
دنیا چرا اینجوری شده ؟؟؟؟
رعد و برق با صداش میخواد همرو بندازه تو چرخ گوشت آدما
آدما همشون یه ربات هستن
یه ربات بدون کنترل خودشون
کیه که مثل اسباب بازی زندگی هر کسی رو از این رو به اون رو میکنه ؟
کیه که خونه ها رو خالی و پر میکنه ؟
آدما چی از خودشون دارن ؟؟؟؟
فقط باید دستور ها رو عمل کنن
بدون حتی یک ثانیه آزادی
این همون برده داری نیست ؟؟؟
وقتی خون روی آسفالت جاده میپاشه
وقتی جسد اون دختره رو که خودش رو از بالای ساختمون ۵ طبقه انداخت پایین
وقتی که تیکه های جدا شده ی بدن اون بچه ی ۴ ساله که بخاطر بازی از بین رفت
این عدالته ؟؟؟؟؟
می داره حرف هام رو میشنوه
بازم میخوام دیوار بسازم اما این دفعه تموم نمیشه این دفعه تا آسمون میره ببینم خدا میتونه نوشته های روی دیوارم رو بخونه ؟؟؟؟


نظرات 1 + ارسال نظر
یاس جمعه 28 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 11:28 http://lovelyrose.blogsky.com/

سلام
به راستی که آدما همشون یه ربات هستن
یه ربات بدون کنترل خودشون
همه عشق رو از یاد بردیم
همه...
...خیلی عالی بود ...
نوشته های قبلیت هم باحال بود
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد