پسری با کفشهای جردن

نوشته های قدیمی کیان...

پسری با کفشهای جردن

نوشته های قدیمی کیان...

کرخت ( فراز یکم و دوم )

یه اتاق تاریک و خالی
فقط یه کاناپه هست و یه تلویزیون ٫ پسری متنفر از آدمای دنیا روی کاناپه نشست و با کنترل  کانال های تلویزیون رو عوض میکرد ٫ یه کانال داشت آهنگ NUMB   از LINKIN PARK رو نشون میداد ٫‌یه دختر تنها ٫‌دختری که همه بهش طعنه میزند ٫‌ تنهای تنها تو یه دنیای تاریک ٫‌ دیگه زمانی برای حس کردن گرمای زمین نیست ٫‌ پسر تنها تلویزیون رو خاموش کرد و دفترچه ای از داخل کیفش در آورد و شروع به یادداشت کرد :
دیگه نمیخوام دنیا رو حس کنم
دیگه نمیخوام دوست داشتن رو حس کنم
و من برای همیشه میرم به یه دنیایی که شاید هیچیزه دیگه ای جز تاریکی نباشه
میخوام قلب کوچولوی تورو بگذارم توی جعبه قلب های شکسته
این ماه دسمبر من هست ٫‌ و دنیا تا اونجایی که امکان داره تاریک میشه
دوست دارم دنیا رو از دنیای ماشینی پاک کنم
میخوام برای همیشه دست گرم رو تو دستم بگذارم
میخوام برای همیشه به لب های قشنگت بوسه ای بچسبونم
میخوام برای همیشه قلبم رو حس کنی
تو یه بیابون خالی
یه شاه راه طولانی که هیچ موجودی درش نیست
برای همیشه کنارم بمون
برای همیشه من رو به خاطره هات بفرست
و هرگز برای هیچ وقت
و برای هرگز ها و همیشه ها
و دفترچه کوچیکش رو بست و سرش رو روی دسته کاناپه گذاشت و برای همیشه رفت
پسر تنها وارد دنیای دیگر شد
دنیایی که هیچ شباهتی به دنیایی که تو زمین تعریف میکردن نداشت ٫‌ هیچ چیز نبود ٫‌اثری از بهشت و جهنم وجود نداشت و تنها توی تاریکی ٫
برای همیشه رفته بود ٫ مثل بقیه چیز ها برای همیشه رفته بود
دختری کوچک بر سر قبر پسر رفت دعا کرد و به طرف خانواده اش برگشت .
دختر تنهایی که همه آدمای دنیا بهش طعنه میزندند ٫ تمام دنیا به سرعت به دورش میگشت .
 متنفر از دنیا
کرخت
کثیف
لحظه ای تمام خاطراتش را با پسر به یاد آورد
بازگشت به دنیا یعنی مرگ ٫‌ و باقی ماندن در دنیا یعنی پایان
تو یه ترافیک خفه کننده ٫‌ تنها در مقابل میلیارد ها آدم و ماشین ٫
برف پروع به بارش کرد و لحظه ای بعد همه چیز تبدیل به سکوت شد
قلب او در جعبه قلب ها شکسته قرار گرفت
پشت دری قفل
و لحظه ای بعد به یاد زندگی افتاد ٫
تجاوز به یه زن
خالی کردن گلوله های یه اصلحه تو سر یه بچه
له شدن یه آدم بین واگن های مترو
و پایان دنیا
تو بازمیگردی
به پایان رسیدی
زمان و تو در یک  لحظه متوفق شدند
کرم ها تمام وجود انسان ها رو گرفتند
تو باز میگردی
و تمام خاطره ها به پایان رسید
لحظه ای بعد شروع جنگ انسان ها و ماشین ها بود
و این پایان زندگیست
دخترک دفترچه پسر را ورق زد
و به جایی رسید که دیگر هیچی تو اون  ننوشته بود
صدای پیانو توی گوشش میپیچید
به دنبال صدای پیانو رفت و کلیسا در هم کوبیده شد
دفترچه را باز کرد و با مداد خود را روی ورق ها کاهی لغذاند :
و این پایان جهان بود



فقط برای اینکه یه نفر باقی بمونه به حرفای من گوش بده
شاید نتونم یه مدت خوب اینجا رو آپدیت کنم اینو گفتم که کسی ناراحت نشه

نظرات 4 + ارسال نظر
مینا سه‌شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 12:52 http://mina123.blogsky.com

زیبا و تکان دهنده بود...
موفق باشید...

همایون پنج‌شنبه 30 بهمن‌ماه سال 1382 ساعت 03:48 http://homayoon.blogsky.com

حتما اون یه نفر هم ققنوسه؟
قبلا خونده بودم حرفی ندارم.
نظراتی امثال مینا حالمو به هم میزنه

میترا شنبه 2 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 17:10

dasto panjat dard nakone kian mer30 az inke
khaheshamo rasd nakardi movafagh bash
mikhatsam zood tar in behet ino begam vali in safe nemiomad ghorboonet

علی چهارشنبه 20 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 16:39

hi I went spek with are iranian pleas if you gave me yor namber on my ID if you can or yor picher like gomaeshy or andee thank you vare mach bayyyyyy I AM IRANI

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد